شهود مثنوی معنوی

ساخت وبلاگ
دیدار'>دیدار معنوی مثنوی'>مثنویدیدار مثنوی در دژ هوش ربا(۶۰)حکایت قاضی و زن جوحی (ح)در بخش های پیشین که حکایت قاضی و زن جوحی بود،سخن به اینجا رسید که آن قاضی به خیال خام ِ کام گرفتن از زوجهٔ جوحی به خلوت او در آمد. ناگهان مرد سر رسید و قاضی تنها راه فرار را رفتن به صندوقی دید که گوشهٔ اتاق قرار داشت. جوحی آن صندوق را با کولبری به بازار فرستاد تا بفروشد. قاضی از درون صندوق حمّال را ندا داد تا صندوق را سربسته به نایبش برساند. پس از آن مولانا رو به درگاه خدا، می خواهد تا راهنمایانی برای نشان دادنراه نجات به زندانیانِ صندوقِ جسم و شهواتِ دنیای مادی بفرستد. اینک ادامهٔ حکایت:( از بیت ۴۵۰۸ به بعد)آن که هرگز روزِ نیکو خود ندید او در این اِدبار* کی خواهد طپید؟* (۶۰)یا به طفلی در اسیری اوفتاد یا خود از اوّل ز مادر، بنده زاد (۶۱)ذوق*ِ آزادی ندیده جانِ او هست صندوقِ صوَر، میدانِ او (۶۲)دایماً محبوس عقلش در صُوَر از قفص اندر قفص دارد گذر (۶۳) مَنفَذش* نَه از قفص سویِ عُلا در قفص ها می رود از جا، به جا (۶۴) در نُبی* اِن اِستَطَعتُم فَانفُذُوا این سخن با جنّ و اِنس آمد ز هُو* (۶۵)گفت منفَذ نیست از گردونتان جز به سلطان و به وحیِ آسمان (۶۶)تفسیر اجمالی ابیات*ادبار؛ بدبختی ــ *طپیدن؛ تپیدن؛ از بیم بر خود لرزیدن. ـ*ذوق؛ چشیدن، مزه .مَنفَذ؛ سوراخ و روزن ـ*قفس؛ معرّب قفس،اصل آن یونانی ست. صندوقچه وجعبه. در این ابیات منظور مولانا از قفص همان صندوق ست. ــ* نُبی؛ قرآن ــ* هُو؛ مخفّفِ هُوَ ، در تصوف اشاره به ذات حق دارد .(تفسر اجمالی ابیات )کسی که هرگز با عوالمِ الهی در رابطه نبوده است، از این بدبختی اظهار ملالت نکرده وبر خود نمی لرزد. وی مانند کسانی که از خردسالی به بردگی گرفته شده اند؛ و یا اصلا ازمادر،بندهٔ خا شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 11 تاريخ : چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:09

دیدار معنوی مثنوینمکسار معانی(نگاه مولانا به تناسخ)(بخش چهارم)بخش های پیشین سخن بر سر آن بود که مولانا اعتقادی به تناسخِ مصطلح ندارد؛ اما ابیاتیدرآثارش آمده است و یا منسوب به اوست که بنا بر تاویلاتی می تواند اندیشهٔ تناسخ را نشان دهد.از آن جمله غزل شماره ۶۳۹ دیوان شمس؛ که با مشابهاتی در غزل شماره ۶۵۰ نیز آمده است؛که با تصحیحِ استاد همایی و توضیحی از استاد شفیعی کدکنی می آید: (۷)آن سرخ قبایی که چو مه پار بر آمدامسال در این خرقهٔ زنگار بر آمد (۱)آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی آن ست که امسال عرب وار بر آمد (۲)آن یار همان ست اگر جامه دگر شد آن جامه بَدَر* کرد و دگر بار بر آمد (۳)آن باده همان ست اگر شیشه بَدَل شد بنگر که چه خوش بر سرِ خمّار بر آمد (۴)یک قطره از آن بحر جدا شد که جدا نیستکآدم ز تکِ صلصلِ فخّار* بر آمد (۵)رومی پنهان (بنهان)* گشت چو دورانِ حبَش دیدامروز در این لشکرِ جرّار بر آمد (۶)گر شمس فرو شد به غروب او نه فنا شد از برجِ دگر آن مهِ اسرار بر آمد (۷)گفتار رها کن بنگر آینهٔ عین*کآن شبهه و اِشکال ز گفتار بر آمد (۸)شمس الحق تبریز رسیده ست؛ مگوییدکز چرخِ صفا آن مَهِ اسرار بر آمد* (۹)*جامه بَدَر کردن؛ جامه عوض کردن.( تصحیح کدکنی) در بعضی نسخه ها جامه بدل کردنآورده اند.در آن صورت آوردن دوبارهء «بدل» در بیت بعدی با بلاغت شعری ناسازگار ست.*صلصلِ فخّار؛ که اشاره دارد به آیهٔ ۱۵ سورهٔ الرّحمان: «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ»( انسان را از گل خشکیده ای همچون سفال آفرید ). * پنهان را بهتر است «بِنَهان» خواند تا وزنشعر گوشنواز تر باشد. مولانا در ابیات دیگری هم بنهان را آورده است؛ مثلا در غزل ۱۶۳۷:بِنَهان از همه خلقان چه خوش آیین باغی ست ...*همین بیت پنجم در برگز شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:40

دیدار معنوی مثنوینمکسارِ معانیتجدّد امثال(بخش آخر)تفسیر سوم به موضوعِ عرفانی ـ فلسفیِ « تجدّدِ امثال» باز می گردد.امثال، جمع مِثل بهمعنی همانند و یکسان و نظیر یکدیگرست. شارحان و مفسران مثنوی با توجه به مفهوم ومدلول آیات ۱۵ سوره ق و ۶۱ سوره واقعه عبارت «نجدّد امثال» یا «تبدّل امثال» را برایشرح و بیان مقصود مولانا برگزیده اند:أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ ۚ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ(آیا از آفرینش نخستین عاجز شده بودیم؟ نه؛ بلکه آنان (مخالفان) از خلق تازه در شکّند.)عَلَىٰ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ{ما مرگ را بر شما مقدّر ساختیم و ناتوان از آن نیستیم که} ( امثال شما را به جاى شما قرار دهيم و شما را [به صورت‌] آنچه نمى‌دانيد پديدار گردانيم.) «ترجمه فولاد وند»منظور از «تبدّل امثال» آن ست که خداوند نیروی حیات را لحظه به لحظه درموجود زندهروان می سازد.از آنجا که میان این لحظاتِ زندگی، اتصال و پیوستگی ست،تصوّرِ انسان آنرا بدون قطع و شکست ادراک می کند. چنانکه در دفتر نخست آمده ست:هر نفَس نو می شود دنیا و ما بی خبر از نو شدن، اندر بقا عمر، همچون جوی؛ نَونَو می رسدمُستَمِرّی می نماید در جسد پس تو را هر لحظه مرگ و رَجعتی ست مصطفی فرمود دنیا ساعتی ست ...این ابیات ناظرست بر عقیدهٔ اشاعره که جهان را متشکل از اصلی واحد می دیدند؛ و این که اعراض و صفات، هر لحظه در تغییر و دگرگونی بسر می برند. اما منظورمولانا فراتر ازاعتقاد اشاعره و شامل تغییر و تبدیل دائم در تمامی اجزای هستی، اعم از جواهر و اعراضست. بنا بر این:« تجدّدِ امثال در اصطلاح ِعرفا به این معنی ست که فیضِ هستی، دم به دمبر موجودات و ماهیاتِ امکانیه تجدید می شود/// خواه از جواهر شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:40